عسل و آب
من عاشق آب بازی هستم البته بهتر بگم هر چی توش آب باشه من اون رو خیلی خیلی دوست دارم مثلا مامان یکی دو تا شعر میخونه که توش آب هست و من میام جلو مامان و دست میزنم و میگم آپ! و خودمو تکون میدم اون وقته که مامان شروع به خوندن میکنه و منم که کلی ذوق میکنم و نانای نانای میکنم بعد شعر مامان تموم شه دوباره آپ آپ میکنم ! من که خسته نمیشم و ١٠٠ بار هم مامان بخونه دوست دارم ولی خوب مامان فوقش ١٠ بار بخونه بعد مشغول یه بازی و کار دیگه میشیم یکی از شعرامون که مامان با آهنگش میخونه: رو رو با قایق در مسیر آب رو رو با قایق در مسیر آب پارو زن شادی کن پاروزن شادی...
نویسنده :
مامان
11:51
لغت نامه عسل
من این روزا به غیر از این که کلی کارهای جدید یاد گرفتم ، کلی هم یاد گرفتم حرف بزنم و کلمه های جدید بگم که بعضیاشونو خیلی بانمک میگم : بابا مامان ( یه وقتا که خیلی خوابم میاد یا مامان کار داره و نمیتونه همش دوروبرم باشه باغلظت بیشتری مامان رو میگم و گاهی میگم مومان! ) این چیه؟ (اینم از مشهورترین دیالوگ های منه که از ١ سالگی و جزو اولین کلمات!!!! که چه عرض کنم جمله هام بود که گاهی در روز ٣٠ یا ٤٠ یا ٥٠ بار هم بیشتر میگم) عَدَل ............ عسل دَ دَ ر ................ گردش ( عاشق گردش رفتن و بیرون رفتنم) هانی یا آنیه ............ اسم خاله جونم که خیلی دوسش دارم و هر روز اسمشو میگم و دوست دار...
نویسنده :
مامان
10:32
عسل و شیرین کاری هاش
یه روز صبح که از خواب پاشدم طبق معمول تا مامان مشغول جمع و جور کردن تخت و تهیه صبحانه من بود من رفتم اتاق مامان اینا و بخش مورد علاقم میز مامان و یاد گرفتم که کشو ها رو باز کنم و هر چی توش هست بریزم بیرون و ببینم چی دلم میخواد برم سراغ اون به به کیف لوازم مامان که توش مداد چشم و یه سری وسابل دیگه داره آخه من خیلی این چیزار و دوست دارم و هر وقت مامان بیاد سراغ میزش منم میام و مشغول تماشا میشم بعد فوری قبل از مامان شروع میکنم و به چشم مامان اشاره میکنم و میگم اِ اِ اِ بعد که مامان مداد به چشم خودش میزنه چشم خودم رونشون میدم و میگم اِ اِ اِ وبعد هم لپ و اینا دیگه مامان هم کلی میخنده و تا ...
نویسنده :
مامان
16:25
اَ دَ ل
اگه گفتین اَ دَ ل چیه؟ اَ دَل همون عسل دیگه حالا داستان اَ دَ ل : من یه چند وقتی بود که آهنگ اسمم رو میزدم و کلی همه ذوق میکردن ولی روز سه شنبه ٢٧ تیر اسمم رو با صدای بلند و خیلی کشدار و بامزه بعد این که مامان برام شعر علی بابا رو که تو کلاس نی نی ها و مامانا یاد گرفتیم خوند ، گفتم: اَ دَ ل مامان که کلی ذوق کرد و شب هم بابا اومد مامان و بابا علی بابا میخوندن منم اَ دَ ل اَ دَ ل میکردم بعد هروقت مامان یا بابا میگفتن: عسل اسمت چیه؟ من دس دسی میکنم و میگم اَیی اَیی یعنی علی علی و منظورم اینه که شعر علی بابا رو بخونین و تا...
نویسنده :
مامان
16:35
اندر احوالات ما در اسباب کشی
خوب حالا باید یه دو ماهی بیشتر بریم عقب ٢٥ اردیبهشت بود که مامان من رو صبح زود برد خونه مامانی اینا و بعد خودش برگشت خونه چرا؟ خوب معلومه دیگه روز اسباب کشی مون بود که مامان و بابا خیلی خیلی خیلی خسته شدن از دو سه هفته قبل که مامان با کمک مامانی که دستشون هم درد نکنه و کلی زحمت شد براش ،شروع به جمع کردن خونه کردن و من هم خیلی ذوق زده بودم و البته گاهی کلافه ذوق زدگیم بیشتر بود چون اولا هر روز مامانی میومد خونه ما و من خیلی خوشحال بودم دوم هم این که همه چی از کمد ها دراومده بود و همه جا شلوغ و پلوغ که من کلی ذوق میکردم خاله هم روزهايي که وقت داشت و کاري نداشت ميومد و با من بازي ...
نویسنده :
مامان
9:37
ما اومدیم
ما اومدیم بعد یه غیبت کوچولو تو این مدت که من و مامان کمتر فرصت میکردیم به اینترنت بیایم من خیلی کارهای جدید یاد گرفتم و همچنین کلی هنرنمایی جدید که مامان قراراه تند و تند اونا رو برام اینجا البته از زبون خودم بنویسه وسعی میکنیم چیزی از قلم نیفته و همچنین مرسی از دوست های وبلاگی مون ، مامان های مهربون و نی نی ها و کوچولوهای نازشون که این مدت به ما سرزدن و نظر گذاشتن ما هم سعی میکنیم این چند روزه بهشون سربزنیم که کلی دلمون تنگ شده ...
نویسنده :
مامان
14:20